سلسلةالذهب
بخش ۱ - از دفتر اول سلسلةالذهب تقدیس حضرت حق سبحانه تعالی
بخش ۲ - در نعمت سیدالمرسلین و خاتمالنبیین (ص)
بخش ۳ - گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت تکرار لا اله الا الله
بخش ۵ - در تحقیق معنی اختیار و جبر
بخش ۶ - در بیان به عیب خود پرداختن و نظر به عیب دیگران نینداختن
بخش ۸ - در مذمت کم آزاری و نکوهش آزار مسلمانان
بخش ۹ - در بیان عشق و رهایی از خودپرستی
بخش ۱۱ - گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسلةالذهب
بخش ۱۲ - از دفتر دوم سلسلةالذهب در خلق اسماء باری و پیداش عشق
بخش ۱۴ - حکایت آن زن که سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
بخش ۱۶ - رفتن معتمر و عتیبه به جستجوی ریا
بخش ۱۷ - رسیدن معتمر بعد از چندگاه بر سر قبر ایشان
بخش ۱۹ - در ختم دفتر دوم سلسله الذهب
بخش ۲۰ - از دفتر سوم سلسلة الذهب در حمد ایزد
بخش ۲۲ - رسیدن پیامبر (ص) به گروهی و سخن گفتن با ایشان
بخش ۲۳ - گفتار در فضیلت جود و کرم
بخش ۲۴ - حکایت حاتم و بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن
بخش ۲۵ - معالجه کردن بوعلی سینا آن صاحب مالیخولیا را
سلامان و ابسال
بخش ۴ - آغاز داستان سلامان و ابسال
بخش ۵ - ظاهر شدن آرزوی فرزند بر شاه
بخش ۶ - تدبیر کردن حکیم در ولادت فرزند پس از نکوهش شهوت و زن
بخش ۷ - صفت چوگان باختن سلامان
بخش ۸ - در صفت کمانداری و تیراندازی وی
بخش ۹ - در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی
بخش ۱۰ - ظاهر شدن عشق ابسال بر سلامان
بخش ۱۱ - تاثیر حیلتهای ابسال در سلامان
بخش ۱۲ - تمتع یافتن سلامان و ابسال از صحبت یکدیگر
بخش ۱۳ - آگاه شدن شاه و حکیم از کار سلامان و ابسال
بخش ۱۴ - نصیحت کردن شاه و حکیم سلامان را و جواب گفتن وی
بخش ۱۵ - تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار و گریختن با ابسال
بخش ۱۶ - در دریا نشستن سلامان و ابسال و به جزیرهای خرم رسیدن
بخش ۱۷ - آگاه شدن شاه از گریختن سلامان و دیدن او در آیینهٔ گیتینمای
بخش ۱۸ - رسیدن سلامان پیش پدر و اظهار شعف کردن وی
بخش ۱۹ - تنگدل شدن سلامان از ملامت پدر و در آتش رفتن با ابسال
بخش ۲۰ - بازماندن سلامان از ابسال و زاری کردن بر دوری وی
بخش ۲۱ - عاجز شدن شاه از تدبیر کار سلامان و مشورت با حکیم
بخش ۲۲ - منقاد شدن سلامان حکیم را
بخش ۲۳ - وصیت کردن شاه سلامان را
بخش ۲۴ - مراد ازین قصه تنها صورت قصه نیست
تحفةالاحرار
بخش ۶ - حکایت شیخ روزبهان با بیوهای که میوهٔ دل خود را شیوهٔ مستوری میآموخت
بخش ۸ - حکایت بیرون کشیدن تیر از پای شاه ولایت علی (ع)
بخش ۹ - حکایت زنده دلی که با مردگان انس گرفته بود
بخش ۱۰ - در اشارت به خاموشی که سرمایهٔ نجات است
بخش ۱۱ - حکایت لاکپشت و مرغابیان
بخش ۱۲ - در اشارت به هشیاری روز و بیداری شب
بخش ۱۵ - حکایت زاغی که به شاگردی رفتار کبک رفت
بخش ۱۸ - ختم خطاب و خاتمهٔ کتاب
سبحةالابرار
بخش ۲ - سبب نظم جوهر آبدار سبحةالابرار
بخش ۵ - در استدلال بر وجود آفریدگار
بخش ۶ - حکایت آن ماهیان که تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند
بخش ۷ - مناجات در طلب وصول به شهود
بخش ۸ - حکایت مناظرهٔ کلیم با ابلیس سیه گلیم
بخش ۱۰ - حکایت آن مرید گرم رو و پیر
بخش ۱۳ - حکایت آن وزیر که دل پندپذیر داشت
بخش ۱۶ - در رجاء که به روایح وصال زیستن است و به لوایح جمال نگریستن
بخش ۱۷ - حکایت ابراهیم و پیر آتش پرست
بخش ۱۸ - حکایت خوابیدن ابوتراب نسفی در میدان جنگ
بخش ۲۰ - سؤال و جواب ذوالنون با عاشق مفتون
بخش ۲۳ - در صدق چنانکه ظاهر و باطن یکسان بود
بخش ۲۴ - حکایت وارد شدن میهمان بر اعرابی
بخش ۲۷ - در نصیحت به نفس خود و یاد از شاعران گذشته
بخش ۳۰ - خطاب به خوانندگان و عیبجویان
بخش ۳۱ - ختم کتاب و خاتمهٔ خطاب
یوسف و زلیخا
بخش ۶ - آغاز داستان و تولد یوسف
بخش ۸ - در خواب دیدن زلیخا، یوسف را
بخش ۹ - بیدار شدن زلیخا از خواب و نهفتن اندوه خود از پرستاران
بخش ۱۰ - پرسیدن دایه از حال زلیخا
بخش ۱۱ - خواب دیدن زلیخا، یوسف را بار دوم
بخش ۱۲ - به خواب دیدن زلیخا، یوسف را بار سوم
بخش ۱۳ - آمدن رسولان شاهان چندین کشور به خواستگاری زلیخا
بخش ۱۴ - رفتن رسول از سوی پدر زلیخا به جانب عزیز مصر
بخش ۱۵ - فرستادن پدر، زلیخا را به مصر
بخش ۱۶ - دیدن زلیخا عزیز مصر را از شکاف خیمه
بخش ۱۷ - به مصر درآمدن زلیخا و نثار افشاندن مصریان بر وی
بخش ۱۸ - عمر گذراندن زلیخا در مفارقت یوسف
بخش ۱۹ - آغاز حسدبردن برادران بر یوسف
بخش ۲۰ - خواب دیدن یوسف که آفتاب و ماه و یازده ستاره او را سجده میبرند
بخش ۲۱ - درخواست برادران یوسف از پدر که وی را با خود به صحرا برند
بخش ۲۲ - به صحرا بردن برادران یوسف را و به جاه افگندنش
بخش ۲۳ - بیرون آوردن کاروانیان یوسف را از چاه و بردن به مصر
بخش ۲۵ - خریدن زلیخا یوسف را به اضعاف، در حراج
بخش ۲۶ - خدمتگاری نمودن زلیخا، یوسف را
بخش ۲۷ - شرح دادن یوسف قصهٔ محنت راه و زحمت چاه را برای زلیخا
بخش ۲۸ - تمنا کردن یوسف شبانی را
بخش ۲۹ - مطالبه کردن زلیخا وصال یوسف را و استغنا نمودن یوسف از وی
بخش ۳۰ - فرستادن زلیخا، یوسف را به باغ
بخش ۳۱ - عرضه کردن کنیزان جمال خویش را بر یوسف و یکتاپرست کردن یوسف ایشان را
بخش ۳۲ - تضرع کردن زلیخا پیش دایه و راهنمایی او زلیخا را به ساختن عمارت
بخش ۳۵ - رسیدن عزیز مصر در همان دم و سال از یوسف و زلیخا
بخش ۳۶ - گواهی دادن طفل شیرخواره به بیگناهی یوسف
بخش ۳۷ - زبان به طعنهٔ زلیخا گشادن زنان مصر و به تیغ غیرت عشق دست ایشان بریدن
بخش ۳۹ - احسان یوسف به زندانیان و تعبیر خواب ایشان و شاه مصر را کردن
بخش ۴۰ - بیرون آمدن یوسف از زندان و وفات عزیز مصر و تنهایی زلیخا
بخش ۴۱ - ابتلای زلیخا به محنت فراق بعد از وفات عزیز مصر
بخش ۴۲ - التفات نکردن یوسف به زلیخا در کفر و التفات به وی پس از توحید
بخش ۴۳ - عقد نکاح بستن یوسف با زلیخا
بخش ۴۴ - وفات یافتن یوسف و هلاک شدن زلیخا از مفارقت وی
لیلی و مجنون
بخش ۳ - شتافتن قیس به دیدن لیلی در فردای آن روز
بخش ۴ - در بوتهٔ امتحان گداختن لیلی، قیس را
بخش ۵ - عهد وفا بستن لیلی با قیس
بخش ۶ - خبر یافتن پدر مجنون از عشق او به لیلی
بخش ۷ - بدگویی کردن غمازان نزد لیلی از مجنون
بخش ۸ - با خبر شدن قبیلهٔ لیلی از عشق او و مجنون و منع وی از دیدن یکدیگر
بخش ۹ - سیاست کردن پدر لیلی وی را به خاطر دیدار مجنون
بخش ۱۰ - شکایت بردن پدر لیلی از مجنون پیش خلیفه
بخش ۱۱ - رفتن پدر و اعیان قبیلهٔ مجنون به خواستگاری لیلی
بخش ۱۲ - ملاقات کردن مجنون، لیلی را غیبت مردان قبیله
بخش ۱۳ - وصف تابستان و به سفر حج رفتن لیلی و همراه شدن مجنون با قافلهٔ وی
بخش ۱۴ - عاشق شدن جوانی از ثقیف به لیلی و نکاح کردن آن دو
بخش ۱۵ - شنیدن مجنون شوهر کردن لیلی را
بخش ۱۶ - نامه نوشتن لیلی به مجنون
بخش ۱۷ - بیمار شدن شوهر لیلی و وفات یافتن وی
بخش ۱۸ - شکستن لیلی کاسهٔ مجنون را و رقص کردن وی از ذوق آن
بخش ۱۹ - در انتظار لیلی ایستادن مجنون و آشیان کردن مرغ بر سر وی
بخش ۲۲ - در ختم کتاب و خاتمهٔ خطاب
خردنامه اسکندری
بخش ۳ - گفتار در فضایل سخن و سخنوری
بخش ۵ - نزدیک شدن مرگ فیلقوس و به حضور خواستن اسکندر
بخش ۶ - مرگ فیلقوس و پادشاهی اسکندر
بخش ۱۲ - داستان جهانگیری اسکندر
بخش ۱۴ - تحفهٔ حقیر فرستادن خاقان چین برای اسکندر
بخش ۱۵ - کاغذ نوشتن مادر اسکندر به وی
بخش ۱۶ - گفتگوی اسکندر با حکیمان هند
بخش ۱۷ - ظاهر شدن نشانهٔ مرگ بر اسکندر و نامه نوشتن او به مادر
بخش ۱۸ - وصیت اسکندر که پس از مرگ دستش را از تابوت بیرون بگذارند