ای رهائی ده هر بیهوشی!
مهر بر لب نه هر خاموشی!
به هوای تو سخن کوشی ما
به تمنای تو خاموشی ما
گر تو در حرف نهی لطف شگرف
لجهای ژرف شود چشمهٔ حرف
بعد توست اصل همه تنگیها
قرب تو مایهٔ یکرنگیها
دل جامی که بود تنگ از تو
عندلیبیست خوش آهنگ از تو
بال پروازش ازین تنگی ده!
نکهتاش از گل یکرنگی ده!
دوز از تار فنا دلق، او را!
برهان از خود و از خلق، او را!
عیبش از بیهنران سازنهان!
وز گمان هنرش باز رهان!
تا ز عیب و هنر خود آزاد
زید اندر کنف فضل تو شاد