غزل ۱۰۶
گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت
                        واندست و تازیانه و مرکب جهاندنت
                        شهری به ترکتاز دهد بلکه عالمی
                        ترکانه برنشستن و هر سو دواندنت
                        پیش خدنگ پرکش ناز تو جان دهم
                        وان شست باز کردن و تا پر نشاندنت
                        میرم به آن عتاب که گویا سرشتهاند
                        سد لطف با ادای تعرض رساندنت
                        طرز نگاه نازم و جنبیدن مژه
                        وان دامن کرشمه به مردم فشاندنت
                        وحشی اگر تو فارغی از درد عشق ، چیست
                        این آه و ناله کردن و این شعر خواندنت