غزل شمارهٔ ۱۶۷
آن کمر بستن و خنجر زدنش را نگرید
طرف دامن به میان بر زدنش را نگرید
خلعت حسن و کمر ترکش نازش بینید
عقد دستار به سر بر زدنش را نگرید
جانب گریهٔ من چون نگرد از سر ناز
خنده بر جانب دیگر زدنش را نگرید
شوخ من مست شد و ساغر می زد به سرم
شوخی و مستی و ساغر زدنش را نگرید
ناگه آن شوخ درون آمد و سر زد همه را
مست در مجلس ما سر زدنش را نگرید
چون بدان قامت رعنا کند آهنگ چمن
طعنه بر سرو و صنوبر زدنش را نگرید
منکر آه جهانسوز هلالی مشوید
هر دم آتش به جهان بر زدنش را نگرید