غزل شمارهٔ ۱۳۹
چو ترک من هوس مجلس شراب کند
هزار عاشق دلخسته را کباب کند
خراب چون نشوم از کرشمههای کسی
که در کرشمهٔ اول جهان خراب کند؟
شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز
به خاک من چو رسد روی در نقاب کند
چه طالعست که ناگاه بر سرم روزی
اگر فرشتهٔ رحمت رسد عذاب کند؟
تپیدن دل من روز هجر دانی چیست؟
برای دیدن روی تو اضطراب کند
ز خواب چشم گشایی و فتنه انگیزی
تو آفتی، نگذاری که فتنه خواب کند
نمود وعدهٔ دیدار و دیدمش در خواب
نگویمش، که مبادا به آن حساب کند
چو سایه روی هلالی به خاک یکسان باد
اگر ز سایهٔ تو رو به آفتاب کند