غزل شمارهٔ ۳۲۳۳
گره تا کی ز ابروی سخن پرداز نگشاید؟
در رحمت به رویم چند آن طناز نگشاید؟
سراسر گرد دام از سایه گل راه گرداند
بدآموز قفس آغوش بر پرواز نگشاید
زبخت تیره امید گشایش نیست در کارم
به سعی سرمه هرگز عقده آواز نگشاید
به خون نغمه رنگین باد منقار نواسنجی
که بال بیغمی در چنگل شهباز نگشاید
اگر ذوق سخن داری برو صائب قلم سر کن
کسی این عقده را بی ناخن اعجاز نگشاید