غزل شمارهٔ ۳۲۲۷
قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید
که تاج خسروان را گوهر یکدانه می باید
کنم در سینه و دل درد و داغ عشق را پنهان
که مه در زیر ابر و گنج در ویرانه می باید
مشو با مهلت دنیا زتمهید سفر غافل
که یک پا در برون در، یکی در خانه می باید
زآتش چون سیاوش می توان سالم برون آمد
دعای جوشنی از همت مردانه می باید
به هر کس قسمت خود می رساند چرخ مینایی
نماند در صراحی آنچه در پیمانه می باید
دلا از پای منشین گر هوای زلف او داری
که صد پا کوچه گرد زلف را چون شانه می باید
حجاب و شرم را بگذار در بیرون در صائب
که آتش طلعتان را جرأت پروانه می باید