غزل شمارهٔ ۵۱
ای باد صبح منزل جانان من کجاست؟
من مردم، از برای خدا، جان من کجاست؟
شبهای هجر همچو منی کس غریب نیست
کس را تحمل شب هجران من کجاست؟
سر خاک شد بر آن سر میدان و او نگفت
گویی که بود در خم چوگان من کجاست؟
خوبان سمند ناز به میدان فگندهاند
چابکسوار عرصهٔ میدان من کجاست؟
تا کی رقیب دست و گریبان شود به من؟
شوخی که میگرفت گریبان من کجاست؟
خوش آن که چون به سینه ز پیکان نشان نیافت
تیر دگر کشید که پیکان من کجاست؟
از نه فلک گذشت، هلالی؟ فغان من
بنگر که من کجایم و افغان من کجاست؟