گزیدهٔ غزل ۲۳۱
باد بازآمد و بوی گل وریحان آورد
خندهٔ باغ مرا گریهٔ هجران آورد
باز گلهای نو از درد کهن یادم داد
غنچهها بر جگرم زخم چو پیکان آورد
بوی آن گمشده خویش نمییابم هیچ
زان چه سودم که صبا بوی گلستان آورد