غزل شمارهٔ ۱۱۷
زان دل به جانب سگ کوی تو میکشد
کو دامنم گرفته، به سوی تو میکشد
دانی چرا به دامنت آویخته دلم؟
خود را به این بهانه به کوی تو میکشد
صاحبدلی که یافت سررشتهٔ مراد
سررشتهاش به حلقهٔ موی تو میکشد
فارغ ز بوی غالیه جعد سنبلم
خاطر به جعد غالیه بوی تو میکشد
ای ترک مست این همه سنگ جفا مزن
بر دلشکستهای که سبوی تو میکشد
بر عاشقان بلاست جفای تو و دلم
چنیدین بلا ز تندی خوی تو میکشد
دور از رخت کشید هلالی هزار آه
آه! این چههاست کز غم روی تو میکشد؟