غزل شمارهٔ ۱۵۲۶
خط سبزی که به گرد لب جانان گشته است
پی خضرست که بر چشمه حیوان گشته است
چهره نو خط ما روی مه کنعانی است
که کبود از اثر سیلی اخوان گشته است
طمع رحم ازان دشمن ایمان زودست
که به تیغ خط بیرحم مسلمان گشته است؟
وای بر عاشق بیچاره که هر حلقه خط
گرد رخساره او چشم نگهبان گشته است
ماه از هاله سر خود به گریبان برده است
تا خط سبز به گرد رخ جانان گشته است
خط که ارباب هوس را رقم نومیدی است
مد احسان من بی سر و سامان گشته است
به صف محشر اگر روی نهد می شکند
لشکر حسن تو هر چند پریشان گشته است
صائب از میوه جنت نخورد آب، دلش
دیده هر که بر آن سیب زنخدان گشته است