غزل شمارهٔ ۸۸
مرا به باده نه باغ و بهار شد باعث
بهار و باغ چه باشد؟ که یار شد باعث
رسیده بود گل، آن سرو هم به باغ آمد
بیار می، که یکی صد هزار شد باعث
نبود نالهٔ مرغ چمن ز جلوهٔ گل
لطافت رخ آن گلعذار شد باعث
اگر به میکده رفتیم عذر ما بپذیر
که باده خوردن ما را خمار شد باعث
اگر ز کوی تو رفتیم اختیار نبود
فغان و نالهٔ بیاختیار شد باعث
گر از تو یک دو سه روزی جدا شدیم مرنج
که گردش فلک و روزگار شد باعث
قرار در شکن زلف یار خواهم کرد
بدین قرار دل بیقرار شد باعث
به مجلس تو هلالی کشید طعن رقیب
گل وصال تو بر زخم خار شد باعث