غزل شمارهٔ ۲۸۸
کار عشقست و کار ما آنست
خواجه و خواندگار ما آنست
نقش رویش خیال می بندم
نور چشم و نگار ما آنست
رند مستی که باده می نوشد
در خرابات یار ما آنست
هرکه باشد مدام همدم جام
همدم دوستدار ما آنست
غم عشقش به جان و دل جوئیم
شادی و غمگسار ما آنست
در خرابات خلوتی داریم
خانه او و یار ما آنست
نعمت الله زیاد مگذارش
یاد کن یادگار ما آنست