غزل ۳۹۶
ای آنکه عرض حال من زار کردهای
                        با او کدام درد من اظهار کرده ای
                        آزاد کن ز راه کرم گر نمیکشی
                        ما را چه بیگناه گرفتار کردهای
                        تا من خجل شوم که بد غیر گفتهام
                        دایم سخن ز نیکی اغیار کردهای
                        تا جان دهم ز شوق چو این مژده بشنوم
                        آهنگ پرسش من بیمار کردهای
                        وحشی به کار غیر اگر شهرهای چه شد
                        نقد حیات صرف در این کار کرده ای