غزل شمارهٔ ۳۱۲۰
خرابیهای ظاهر حافظ دیوانه می باشد
که گنج آسوده از تاراج در ویرانه می باشد
زعاشق حسن هیهات است در مستی شود غافل
کباب شمع از بال و پر پروانه می باشد
زهمت ساخت عیسی بر سپهر چارمین منزل
کلید فتح گردون همت مردانه می باشد
مکن اندیشه روزی، فلک تا هست پا بر جا
که مینا هر چه دارد قسمت پیمانه می باشد
زپشت و رو نمی گردد دو تا آیینه وحدت
گهی در کعبه سالک گاه در بتخانه می باشد
زهی غواص کوته بین که پندارد زنادانی
که در این نه صدف آن گوهر یکدانه می باشد
زترک آرزو بر میزبان خود را گوارا کن
که مهمان از فضولی بار صاحبخانه می باشد
ضعیفان را مدان زنهار بی فریادرس صائب
که اکثر در نیستان نعره شیرانه می باشد