غزل شمارهٔ ۲۱۰
گر من ز شوق خویش نویسم به یار خط
یک حرف از آن ادا نشود در هزار خط
خوش صفحهایست روی تو، یا رب که تا ابد
هرگز بر آن ورق ننشاند غبار خط
ما را به دور حسن تو با نوخطان چه کار؟
تا روی ساده هست نیاید به کار خط
خط گو: مباش گرد رخت، وه! چه حاجتست
مجموعهٔ جمال تو را بر کنار خط؟
از خط روزگار مکش سر که عاقبت
بر دفتر حیات کشد روزگار خط
زین پیش حسن خط بتان معتبر نبود
در دور عارض تو گرفت اعتبار خط
قاصد به غیر چند بری خط یار را؟
یک بار هم به نام هلالی بیار خط