غزل شمارهٔ ۲۱۱
ترک یاری کردی، از وصل تو یاران را چه حظ؟
دشمن احباب گشتی، دوستداران را چه حظ؟
چون ندارد وعدهٔ وصل تو امکان وفا
غیر داغ انتظار امیدواران را چه حظ؟
چشم من کز گریه نابیناست چون بیند رخت؟
از تماشای چمن ابر بهاران را چه حظ؟
درد بیدرمان خوبان چون نمیگیرد قرار
دردمندان را چه حاصل؟ بیقراران را چه حظ؟
آن سوار از خاک ما تا کی برانگیزد غبار؟
از غبار انگیختن، یا رب سواران را چه حظ؟
میدهد خاک رهش خاصیت آب حیات
ور نه زین گرد مذلت خاکساران را چه حظ؟
یا رب از قتل هلالی چیست مقصود بتان؟
از هلاک عندلیبان گلعذاران را چه حظ؟