غزل شمارهٔ ۴۱۶۰
زیر سپهر دست دعا موج می زند
در خانه کریم گدا موج می زند
غفلت نگر که پشت به محراب کرده ایم
در کشوری که قبله نما موج می زند
آفاق را تردد خاطر گرفته است
هر قطره زین محیط جدا موج می زند
زنهار در حمایت عریان تنی گریز
کز خرقه های صوف بلا موج می زند
بردار می تپد سر منصور و تن به خاک
دریا کجا سفینه کجا موج می زند
چشم هوس چه نقش تواند بر آب زد
آنجا که آبروی حیا موج می زند
درحیرتم که آن گل بی خارچون گذشت
از سینه ای که خار جفا موج می زند
تا خورد استخوان من دلشکسته را
جوهر ز استخوان هما موج می زند
کوه از تجلی توچنان آب گشته است
کز جنبش نسیم صبا موج می زند
تیغ برهنه تو ز جوهر منزه است
این بحر از کشاکش ما موج می زند
صائب مکش سر از خط تسلیم زینهار
کآرام در مقام رضا موج می زند