غزل شمارهٔ ۱۱۸۱
در خرابات مغان مست وخراب افتاده ایم
توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتاده ایم
عاشقان را همدم جامیم و با ساقی حریف
فارغیم و در دهان شیخ و شاب افتاده ایم
دیدهٔ ما تا خیال روی او درخواب دید
گوشه ای بگزیده ایم و خوش به خواب افتاده ایم
گر نه فصل هجر می خوانیم این گفتار چیست
ور نه بحث وصل داریم از چه باب افتاده ایم
ما ز پا افتاده ایم افتادگان را دست گیر
کز هوای جام می در اضطراب افتاده ایم
تا ز سودای سر زکفش پریشان گشته ایم
مو به مو چون زلف او در پیچ و تاب افتاده ایم
نعمت الله در کنار و ساغر می در میان
بر در میخانه مست و بی حجاب افتاده ایم