غزل شمارهٔ ۴۶۹
دل را عبرت ازین جهان بس
جان را عرفان جان جان بس
سر را سودای عشق جانان
از لذتهای جاودان بس
چشم و گوش و زبان و دل را
قرآن و حدیث و شرح آن بس
تن را خلقان و قرض نانی
از نعمتهای این جهان بس
آنگو راضی به این نباشد
او را رنج و غم روان بس
آلوده معصیت چو شد نفس
اقرار و انابت و فغان بس
آنرا که بصبر چارهٔ سازد
بیرون ز حساب اجر آن بس
آن مؤمن صالحالعمل را
فردوس و نعیم جاودان بس
چون فیض انیس جان چو خواهی
یاد جانان انیس جان بس