غزل شمارهٔ ۵۰۴۳
در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش
در پیش زنگی آینه زنگ دیده باش
در جویبار عقل به لنگر خرام کن
در بحر عشق کشتی طوفان رسیده باش
در جستجوی خانه در بسته است فیض
دایم چو غنچه سر به گریبان کشیده باش
ماهی زبان بحر شد از فیض خامشی
در بزم اهل حال زبان بریده باش
یاد از نگاه گیر طریق سلوک را
درعین آشنایی مردم رمیده باش
پای گریز، شهپر پرواز دشمن است
گر پیش سیل روی آرمیده باش
صائب ببند لب ز بد و نیک مردمان
در دفتر جهان،سخن ناشنیده باش