گزیدهٔ غزل ۲۴۵
از آن محراب ابرو یاد کردم
نمازی چند نیز از من قضا شد
همه گل میدمد از دیده در چشم
خیال روی او ما را بلا شد
در آب دیده سر گردان چه ماندست
مگر سنگین دل من آشنا شد