غزل شمارهٔ ۳۱۱
از من ای جان روی پنهان میکنی
تا جهان بر من چو زندان میکنی
آشکارا گشت رازم تا ز من
خندهٔ دزدیده پنهان میکنی
خون دلهای عزیزان ریختن
گرچه دشوارست آسان میکنی
زهره کی دارد به کردن هیچکس
آنچه تو از مکر و دستان میکنی
هرچه ممکن گردد از جور و جفا
با دل مسکین من آن میکنی