غزل شمارهٔ ۵۹۹۳
فاش خواهد شد ز آهم عشق پنهان باختن
ز اضطراب شمع من گل می کند جان باختن
اختراع تیزدستی های سودای من است
سینه را در عاشقی پیش از گریبان باختن
می کند زنجیریان حلقه زلف ترا
شانه با چندین زبان تلقین ایمان باختن
گوی خورشید از گریبان فلک بیرون کند
زلف او گر سر فرو آرد به چوگان باختن
ننگ خواهش لذت عمر ابد را می برد
آبرو نتوان برای آب حیوان باختن
صائب از من یاد دارد شبنم این بوستان
چشم در نظاره خورشیدرویان باختن