گزیدهٔ غزل ۲۵۸
بلایی گشت حسنت بر زمین و همچو تو ماهی
اگر برآسمان باشد بلای آسمان باشد
ببوسی میفروشم جان به شرط آنکه اندر وی
اگر جز مهر خود بینی مراجان رایگان باشد
دل خود را به زلف چون خودی بربند تادانی
که جان چون منی اندر دل شب بر چسان باشد