عشق آباد
دنیای شعر و ادبیات
نخستین
حافظ
سعدی
مولوی
پروین اعتصامی
خیام
فردوسی
حکایت
سعدی
/
بوستان
/
باب هشتم در شکر بر عافیت
برهنه تنی یک درم وام کرد
تن خویش را کسوتی خام کرد
بنالید کای طالع بدلگام
به گرما بپختم در این زیر خام
چو ناپخته آمد ز سختی به جوش
یکی گفتش از چاه زندان، خموش
بجای آور، ای خام، شکر خدای
که چون ما نهای خام بر دست و پای
حکایت
حکایت