غزل شمارهٔ ۱۷۶
وه! چه شورانگیزی ای شیرین پسر؟
هم نمک میریزد از تو هم شکر
خاک پایت چون مرا فرق سرست
من چرا بردارم از پای تو سر؟
خاک گشتم لاله از خاکم دمید
همچنان داغ تو دارم بر جگر
بیخبر بودن ز عالم آگهیست
زاهد افسرده کی دارد خبر؟