در آمد چارمین فرزندِ زیبا
همه آرام و آسایش سراپا
پدر را گفت تا در کایناتم
بصد دل طالب آب حیاتم
اگر دستم دهد آن آب رَستم
وگر نه همچنین بادی بدستم
ز شوقم آتشین شد جان ازان آب
نه خور دارم بروز و نه بشب خواب
ازین اندیشه دل پُر تاب دارم
شدم تشنه هوای آب دارم