غزل شمارهٔ ۴۶۰۸
می کشداز بی هنر کلفت هنرور بیشتر
می خورد دل درتمامی ماه انور بیشتر
گنج بیش از اژدها صاحبدلان را می گزد
هست از دریا خطر درآب گوهر بیشتر
بهره مست از پشیمانی زیاد از زاهدست
اشک وآه از خشک دارد هیزم تر بیشتر
در نیستان برق عالمسوز طوفان می کند
می کند تأثیر صهبا در سبکسر بیشتر
می کند سنگ ملامت شور عاشق رازیاد
می شود شوریده این دریازلنگربیشتر
طفل بدخو هر قدر خون دردل مادر کند
می شود از مهربانی شیر مادر بیشتر
منت دست حمایت شمع مغرور مرا
می کندبی دست وپا از باد صرصربیشتر
نیست صائب چشم ظاهر محرم سوز نهان
ورنه از پروانه می سوزد سمندر بیشتر