غزل شمارهٔ ۴۶۰۷
یارنو خط زنگ از دل می زداید بیشتر
برگ عیش از نوبهاران می فزاید بیشتر
مستی چشمش یکی صدگشت دردوران خط
دربهاران آب ازسر چشمه زاید بیشتر
درلباس لطف، دل را قهر افزون می گزد
تلخی بادام در شکر نماید بیشتر
لب گشودن رخنه در ناموس همت کردن است
ازکریمان بی طلب حاجت برآیدبیشتر
زخم خصم ناتوان است از قوی جانکاهتر
نیشتر از تیغ خون رامی گشاید بیشتر
آرزو را صبح بیداری بود موی سفید
حرص درایام پیری می فزایدبیشتر
گر چه لبهای شکر گفتار می چسبد به دل
دل ز من چشم سخنگو می رباید بیشتر
قسمت تن پروران از تنگدستی کاهش است
آسیا بی دانه چون گردید ساید بیشتر
می کند صائب زبان عیبجویان را دراز
کوته اندیشی که خود را می ستاید بیشتر