غزل شمارهٔ ۳۱۳
باز آهنگ بلایی میکنی
قصد جان مبتلایی میکنی
با وفاداری که دربند تو شد
هر زمان قصد جفایی میکنی
کی شود واقف کسی بر طبع تو
زانکه طرفه شکلهایی میکنی
گه گهی گر میکنی ما را طلب
آن نه از دل از ریایی میکنی
کیمیای وصل تو ناید به دست
زانکه هر دم کیمیایی میکنی
هست هم چیزی درین زیر گلیم
یا مرا طال بقایی میکنی
گردی از عشاق کشتن شادمان
راست پنداری غزایی میکنی