گزیدهٔ غزل ۵۶۱
باز آمد آنکه سوختهٔ اوست ؟ جان من
خون گشته از جفاش دل ناتوان من
هرچند بینمش هوسم بیش میشود
روزی در ین هوس رود البته جان من
ای مهر آرزوی زخسرو بتافتی
شرمت نیامد از من و اشک روان من