غزل شمارهٔ ۲۲۵
ز سوز سینه کبابم، ز سیل دیده خرابم
تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم
مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادیست
تو راحت دگران شو، که من برای عذابم
به دیگران منشین و به جان من مزن آتش
مرا مسوز، که من خود بر آتش تو کبابم
اگر برای هلاک منست ناز و عتابت
بیا و قتل کن ایدون، که مسحق عتابم
سوال بوسه نمودم ولی تو لب نگشودی
سخن به عرض رسید و در انتظار جوابم
به گرد روی تو پروانهام، که شمع مرادی
اگر تو روی بتابی، من از تو روی نتابم
به قدر خاک از من کسی حساب نگیرد
به کوی دوست، هلالی، ببین که در چه حسابم؟