غزل ۵۵
بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست
                        بوده نادانسته گر از ما خطایی سرزدست
                        آخر ای صاحب متاع حسن این دشنام چیست
                        در سر دریوزه ، گر از ما دعایی سرزدست
                        اله اله محرم راز تو سازم حرف صوت
                        این زبان و تیغ اگر حرفی ز جایی سرزدست
                        التفات ابر رحمت نیست ورنه بر درت
                        تخم مهری کشتم و ، شاخ وفایی سرزدست
                        ابر رحمت گر نبارد گو سمومش خود مسوز
                        بعد سد خون جگر کاینجا گیایی سرزدست
                        هست وحشی بلبل این باغ و مست از بوی گل
                        از سر مستیست ، گر از وی نوایی سرزدست