تا شوی در روزگار از صابران
رو مکن از دیدن سختی گران
روی خود گر ترش سازی از بلا
خویش را از صابران مشمار هلا
در بلا وقتی که صابر نیستی
نزد اهل صدق شاکر نیستی
بی شکایت صبر تو باشد جمیل
با کسی کم کن شکایت ای خلیل
گر نباشد فخر از درویشیت
کی باهل فقر باشد خویشیت
گر همه جنبش بفرمان باشدت
حرمت از خدمت فراوان باشدت
بنده از خدمت بعقبی میرسد
لیکن از حرمت بمولی میرسد
حرمتت در خدمت آرام دلست
هر که خدمت کرد مرد مقبلست
گر نگردی ای پسر گرد خلاف
آنگهی زیبد ترا در صبر لاف
گر همی داری فرح را انتظار
در بلا نبود بصیرت هیچ کار