غزل شمارهٔ ۱۰۷
به ناز میرود و سوی کس نمینگرد
هزار آه کشم یک نفس نمینگرد
گهی به پس روم و گه سر رهش گیرم
ولی چه فایده چون پیش و پس نمینگرد
چو غمزهاش ره دین زد چه سود نالهٔ جان؟
که راهزن به فغان جرس نمینگرد
کسی که در هوس روی ماهرخساریست
در آفتاب ز روی هوس نمینگرد
دلم به سینهٔ صد چاک مشکل آید باز
که مرغ رفته به سوی قفس نمینگرد
خطاست پیش رخش سوی نو خطان دیدن
کسی به موسم گل خار و خس نمینگرد
گذشت و سوی هلالی ندید و رحم نکرد
چه طالعست که هرگز به کس نمینگرد؟