غزل ۶۳
خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست
                        یک روز تحمل نکنم طاقتم اینست
                        بر خنجر الماس نهادم ز تو پهلو
                        آسوده دلا بین که ز تو راحتم اینست
                        جایی که بود خاک به سد عزت سرمه
                        بیقدر تر از خاک رهم، عزتم اینست
                        با خاک من آمیخته خونابهٔ حسرت
                        زین آب سرشتند مرا ، طینتم اینست
                        میلم همه جاییست که خواری همه آنجاست
                        با خصلت ذاتی چه کنم فطرتم اینست
                        وحشی نرود از در جانان به سد آزار
                        در اصل چنین آمدهام ، خصلتم اینست