غزل شمارهٔ ۲۱۳۷
پیراهن گل چاک ز بیداد نسیم است
از خنده بی وقت دل پسته دو نیم است
کامل هنران در وطن خویش غریبند
در پشت صدف گوهر شهوار یتیم است
نتوان به کرم بنده خود کرد جهان را
اینجاست که هر کس که بخیل است کریم است
در کوچ بود عشرت ایام بهاران
شبنم اثر آبله پای نسیم است
راضی به قضا باش که در خاطر خرسند
چندان که نظر کار کند ناز و نعیم است
در بادیه ها درد به درمان نتوان یافت
بیماری هر شهر به مقدار حکیم است
در دیده روشن گهران هر ورق گل
از نور تجلی ید بیضای کلیم است
در نقطه موهوم هویداست به تفصیل
هر نقش که در دایره عرش عظیم است
(هر نقش امیدی که به آن شاد شود دل
در پشت سراپرده زنبوری بیم است)
صائب به گناه دو جهان از کرم او
نومید نگردی، که خداوند کریم است