غزل شمارهٔ ۶۷۰۰
جلوه برقی است نور آفتاب زندگی
گردش چشمی است دوران حباب زندگی
از وجود ما گل آلودست این آب زلال
ورنه دردی نیست در جام شراب زندگی
جلوه صبح نشاطش خنده واری بیش نیست
دل منه بر باده پا در رکاب زندگی
جز پشیمانی ندارد حاصلی عمر دراز
آه افسوسی است هر سطر از کتاب زندگی
عمر جاویدان اگر دل را نمی سازد سیاه
در سیاهی از چه پنهان است آب زندگی؟
هر نفس فردی به خاک افتد ز اوراق حواس
چون به زردی رو گذارد آفتاب زندگی
هر چه باشد نیستی در پی ندارد بیم مرگ
بر نفس پیوسته لرزد کامیاب زندگی
خاک و باد و آب و آتش را به یکدیگر گذار
درگذر از عالم پرانقلاب زندگی
سایه ارباب دولت شمع راه ظلمت است
خضر از اقبال سکندر یافت آب زندگی
خاک صحرای عدم را می شمارد توتیا
قطره زد هر کس دو روزی در رکاب زندگی
از قد خم گشته پیران ندارد هیچ شرم
از سر پل می رود پیوسته آب زندگی
گر درین عالم نبودی موج اشک و مد آه
آیه رحمت نبودی در کتاب زندگی
بر گرانخوابان بود کوتاه شبهای دراز
طول شب را چشم بیدارست آب زندگی
من شدم دلگیر صائب زین حیات پنج روز
خضر چون آورد تا امروز تاب زندگی؟