غزل شمارهٔ ۱۴۱۴
هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست
آخر ای خانه برانداز سرای تو کجاست؟
روزنی نیست که چون ذره نجستیم ترا
هیچ روشن نشد ای شمع که جای تو کجاست
گر وفای تو فزون است ز اندازه ما
آخر ای دلبر بیرحم، جفای تو کجاست؟
جنگ و بدخویی و بیرحمی و بی پروایی
همه هستند به جا، صلح و صفای تو کجاست؟
ای نسیم سحر، ای غنچه گشاینده دل
وقت یاری است، دم عقده گشای تو کجاست؟
بوسه ای از لب شیرین تو ای تنگ شکر
ما گرفتیم نخواهیم، عطای تو کجاست؟
صائب از گرد خجالت شده در خاک نهان
موجه رحمت دریای عطای تو کجاست