غزل شمارهٔ ۴۷۴۰
فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر
کنجی نشین و سبحه صد دانه پیش گیر
چون جغد در خرابه دنیا گره مشو
چون سیل راه بحر ز ویرانه پیش گیر
با عشق پیشگان سخن ار لوح ساده کن
با اهل عقل ابجد طفلانه پیش گیر
نتوان به حق رسید به این پنج روزه عمر
تنگ است وقت، راه صنمخانه پیش گیر
لنگر مکن به دامن مریم مسیح وار
راه فلک به همت مردانه پیش گیر
تاهست در پیاله نم از باغ برمیا
چون می تمام شد ره میخانه پیش گیر
بیرون میا ز خانه به تکلیف هیچ کس
در فقر شیوه های ملوکانه پیش گیر
نتوان به پای هوش رسیدن به هیچ جا
در راه عشق لغزش مستانه پیش گیر
مردان رسیده اند ز کوشش به مدعا
صائب تو نیز کوشش مردانه پیش گیر