غزل شمارهٔ ۵۰۰۸
که می رهد زخم طره گرهگیرش؟
که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش
هزار زخم نمایان ز غمزه ای دارم
که برنیامده ازخانه کمان تیرش
هنوز شیوه چین جبین نمی داند
هنوز نو خط جوهر نگشته شمشیرش
به خوان حسن تو یعقوب اگر شود مهمان
کنی ز نعمت دیدار،چشم و دل سیرش
به گرد تربت مجنون که می تواند گشت؟
هنوز شمع مزارست دیده شیرش