غزل شمارهٔ ۱۴۲
ما درد را به ذوق می ناب میکشیم
از آه سر منت مهتاب میکشیم
از حیف و میل، پلهٔ میزان ما تهی است
از سنگ، ناز گوهر سیراب میکشیم
پاکی است شرط صحبت پاکیزه گوهران
پیش از پیاله دست و دهن آب میکشیم!
بر خاک تشنه جرعه فشانی عبادت است
ما باده را به گوشهٔ محراب میکشیم
ترسانده است دولت بیدار، چشم ما
از بخت خفته ناز شکر خواب میکشیم
صائب به زور گریهٔ بیاختیار، ما
در گوش بحر حلقهٔ گرداب میکشیم