غزل ۹۶
شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست
                        اگر غلط نکنم از منش ملالی هست
                        ز رشک قرب من ای مدعی خلاص شدی
                        ترا نوید که بر خاطرش خیالی هست
                        به رخصت تو که رفتیم و درد سر بردیم
                        ترا ملالی و مارا هم انفعالی هست
                        به بوستان تو گر مرغ ما نمیگنجد
                        گرش ز بال درستی شکسته بالی هست
                        تو بد مزاج چه بی اعتدال و بد خویی
                        طبیعتی و مزاجی و اعتدالی هست
                        سفارش دل خود با تو این زمان گفتم
                        ز گریه روز وداع توام مجالی هست
                        چو قصد رفتن آن کوی کرد وحشی گفت
                        که فکر باطل و اندیشهٔ محالی هست