گزیدهٔ غزل ۱۲
دیوانه میکنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسلهٔ مشک ناب را
آفت جمال شاهد و ساقیست بیهده
بد نام کردهاند به مستی شراب را
خونابه میچکاندم از گریه سوز دل
خوش گریهای است بر سرآتش کباب را
خسرو ز سوز گریه نیارد نگاهداشت
آری سفال گرم به جوش آرد آب را