غزل شمارهٔ ۲۴۵
تا عمر بود در هوس روی تو باشم
در خاک شوم خاک سر کوی تو باشم
فردای قیامت نروم جانب طوبی
در سایه سرو قد دلجوی تو باشم
پهلوی تو پیوسته نشینند رقیبان
تا من نتوانم که به پهلوی تو باشم
از غمزهٔ تو کاست تن من، که چو مویی
من موی شوم در خم گیسوی تو باشم
هر گه که از تو ناز بری دست به چوگان
خواهم همه تن سر شوم و گوی تو باشم
ای شاخ گل تازه منم بلبل این باغ
معذورم اگر شیفتهٔ روی تو باشم
روزی که فلک نام مرا خواند هلالی
میخواست که من مایل ابروی تو باشم