شمارهٔ ۴۱۶

کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟
رنگ شکسته راز دلم برملا نکرد
تنها نبرد جلوه او شمع را ز جای
سرزنده ای نماند که بی دست و پا نکرد