غزل شمارهٔ ۳۰۰
یک زمان از غم نیاسایم همی
تا که هستم باده پیمایم همی
میکنم تدبیر گوناگون ولیک
بستهٔ تقدیر نگشایم همی
چند باشم دروفای دلبران
چون دمی زیشان نیاسایم همی
جان و دل را در هوای مهوشان
جز غم و تیمار نفزایم همی
میروم هرجا و میجویم مراد
عاقبت نومید باز آیم همی