الحکایة و التمثیل
این سخن نقلست در قوت القلوب
زان بزرگ پای دین پاک از عیوب
گفت هر روز ازملایک عالمی
سوخته گردد ز نور حق همی
ز ابتداتا انتهای روزگار
چند دانی نسل آدم را شمار
راست هم چندان بهر روزی ملک
از سماک انگشت گردد تا سمک
میبسوزند این همه روحانیان
پس دگر میآید آنگه در میان
ای عجب هر روز چندین سوخته
خیل دیگر خویشتن بر دوخته
چون ملایک حاضر و جمع آمدند
سر بسر پروانهٔ شمع آمدند
این همه هر روز میسوزند پاک
دیگران در آرزوی آن هلاک
تاملک کردند آدم را سجود
عشقشان یک ذره آمد در وجود
ره بحق چون جان آدم یافتند
تا ابد در خدمتش بشتافتند