شمارهٔ ۱۲۴ - گله از قوامالسلطنه
من با تو حق صحبت دیرینه داشتم
                        گنجی نهان ز مهر تو در سینه داشتم
                        با دوستان خواجه مرا بود دوستی
                        وز دشمنان خواجه به دل کینه داشتم
                        در شادی و مصیبت و در عزل و در عمل
                        با خواجه حشر شنبه و آدینه داشتم
                        روشندل و موافق و یکروی و راستگوی
                        در محضر تو صورت آئینه داشتم
                        از دشمنان خواجه کشیدم جفا، ولی
                        با دوستان خواجه حسابی نداشتم
                        تنها برای خدمت و غمخواری تو بود
                        گر رغبتی به شرکت کابینه داشتم
                        خوردی فریب حاسد و دیوانه و سفیه
                        کز هر سه برخلاف تو پیشینه داشتم